ر هــ گــ ذ ر
از ماه سراغ تو گرفتم که کجایی چشمش پر اختر شد و گفتا که سه جایی یا بین بقیع خاک نشسته به هوایت یا پشت سر قافله یا کرب و بلایی چون حضرت سجاد روی ناقه نشسته ست امشب به مدینه به گمانم که نیایی همگام قدمهای پر از آبله هستی همپای یتیمان و رئوس الشهدایی از لحظه آغاز سفر با غل و زنجیر از کنگره عرش بلند است صدایی این ناله زهراست که می گوید از آن شب مادر به فدای تو که سرگرم خدایی اموال تو غارت شده ی هر دله دزدی دور سر تو خنده هر بی سرو پایی بی حاجت خود آمدم ای یوسف زهرا من هیچ ، بمیرم که پر از مشغله هایی من آمدم امشب به عزای تو بگریم ای صاحب عزا جان به فدای تو کجایی
نوشته شده در چهارشنبه 92/9/13ساعت
4:17 عصر توسط رهگذر| نظرات ( ) |